هدف پرسونا خلق یک شخصیت خیالی است که نماینده مخاطب هدف شما باشد.
نقش کلیدی در حرکات ضرب، ایده شخص صلح است (لوقا 10 را ببینید). این شخص ممکن است خودش مؤمن شود یا نباشد، اما تمایل دارد شبکه خود را برای دریافت و پاسخ به انجیل باز کند. این منجر به افزایش نسلها میشود
شاگردان و کلیساها
استراتژي جنبش رسانه تا شاگردسازي نه تنها به دنبال اين است كه جويندگان بايد به طور ايده آل يك شخص صلح باشند. بنابراین، گزینهای که باید در نظر بگیرید این است که شخصیت داستانی را که خلق میکنید بر اساس آنچه که یک شخص صلح در زمینه شما میتواند شکل بگیرد، استوار کنید.
درباره اشخاص صلح چه می دانیم؟ یعنی وفادار، در دسترس و آموزش پذیر هستند. یک فرد وفادار، در دسترس و قابل آموزش در زمینه شما چگونه خواهد بود؟
گزینه دیگر این است که بخشی از جمعیت را انتخاب کنید که فکر می کنید پربارتر است و شخصیت Persona خود را بر اساس این بخش خاص قرار دهید. صرف نظر از اینکه کدام گزینه را انتخاب می کنید، در اینجا مراحل ایجاد یک Persona بر اساس شما وجود دارد
مخاطبان هدف
مژده این است که «اگر هر یک از شما فاقد حکمت است، از خدا بخواهید که سخاوتمندانه به همه می دهد بدون اینکه عیب جویی کنید و به شما داده خواهد شد» یعقوب 1:5. این قولی است که باید به آن پایبند باشید، دوستان.
از یک سند مشارکتی آنلاین مانند استفاده کنید Google Docs از جایی که این Persona را می توان اغلب توسط دیگران ذخیره و ارجاع داد.
چه تحقیقاتی در حال حاضر برای مخاطبان هدف شما وجود دارد؟
اگر در حال حاضر از وب سایت استفاده می کنید، برای تهیه گزارش در مورد تجزیه و تحلیل زمان بگذارید.
آنها چگونه سایت شما را پیدا می کنند؟ (ارجاع، تبلیغ، جستجو؟)
در ابتدا شخصیت شما بیشتر یک فرضیه یا حدس خواهد بود که بر اساس میزان شناخت شما از مخاطبان هدفتان انجام می شود. با آنچه میدانید شروع کنید و سپس برای چگونگی عمیقتر کردن و کسب بینش بیشتر برنامهریزی کنید.
اگر در گروه افراد هدف خود خارجی هستید، باید زمان بیشتری را صرف تحقیق در مورد شخصیت خود کنید یا به شدت به یک شریک محلی برای کمک به شکل دادن به محتوا برای مخاطبان هدف خود تکیه کنید.
مثال: جین دو 35 ساله است و در حال حاضر یک صندوقدار در خواربار فروشی کوچک محلی است. او پس از جدا شدن توسط دوست پسرش مجرد است و با پدر و مادر و برادرش زندگی می کند. او فقط از کار در خواربارفروشی به اندازه ای پول در می آورد که بتواند پول برادرش را تامین کند
صورتحساب ماهانه پزشکی …
مثال: جین هر روز صبح برای گرفتن شیفت صبح در خواربارفروشی بیدار می شود و شب به خانه می آید تا رزومه خود را پر کند و برای کارفرمایان در حوزه تخصصی خود ارسال کند. او تا زمانی که بتواند با دوستانش رفت و آمد می کند، اما این وظیفه را احساس می کند که به خانواده اش کمک کند. او مدتها پیش از رفتن به مرکز عبادت محلی منصرف شد. خانواده او هنوز برای تعطیلات خاص می روند، اما او کمتر و کمتر می رود. او مطمئن نیست که معتقد است خدا وجود دارد، اما آرزو می کند که به طور قطع بداند
مثال: تمام پول جین صرف قبض های پزشکی برادرش می شود. به این ترتیب، او از نظر مالی به سختی زندگی می کند. او میخواهد با ظاهر و لباسی که میپوشد، به خانوادهاش و خودش افتخار کند، اما پیدا کردن پول برای انجام این کار دشوار است. وقتی لباس/آرایش قدیمی خاصی میپوشد، احساس میکند همه اطرافیانش متوجه این موضوع میشوند—او آرزو میکند که ای کاش پولی برای ماندن در مجلات مدی که میخواند داشت. والدین او همیشه در مورد اینکه چگونه آرزو می کنند او بتواند شغل بهتری پیدا کند صحبت می کنند. شاید در آن صورت آنها اینقدر بدهکار نباشند.
مثال: گاهی جین از خود میپرسد که آیا باید مدام از والدینش پول بخواهد تا با دوستانش بیرون برود، اما والدینش اصرار دارند که مشکلی نیست و اگرچه او تعجب میکند، او دوست دارد با دوستانش بیرون برود و این موضوع را تحت فشار قرار دهد. والدین او اغلب در مورد نگرانی خود صحبت می کنند که به اندازه کافی غذا نخواهند خورد - این فشار ناخودآگاه به زندگی جین اضافه می کند و احساس بار بودن او را افزایش می دهد. مطمئناً اگر او می توانست از خانه خارج شود، برای همه بهتر بود.
مثال: جین از این تصور که بیمار شود می ترسد. خانواده او در حال حاضر به اندازه کافی قبض پزشک برای پرداخت دارند. اگر جین خودش مریض میشد و مجبور میشد کار را از دست بدهد، خانواده بدون شک به خاطر آن رنج میبردند. ناگفته نماند که مریض بودن یعنی در خانه ماندن. که جایی نیست که او دوست دارد باشد.
مثال: هر زمان که جین زلزله ای را احساس می کند یا باران های شدید می آید، احساس کلی اضطراب او افزایش می یابد. اگر خانه اش ویران شود چه اتفاقی می افتد؟ او دوست ندارد به آن فکر کند - مادربزرگش برای همه آنها به اندازه کافی به آن فکر می کند. اما گاهی اوقات این فکر به ذهن او خطور می کند که "اگر بمیرم چه اتفاقی برای من می افتد؟" هر زمان که این سؤالات پیش می آید، او به راحتی مراقبه روی می آورد و بیشتر به فال خود توجه می کند. گاهی اوقات او خود را در جستجوی آنلاین برای پاسخ می بیند، اما آرامش کمی در آنجا پیدا می کند.
مثال: جین در خانهای بزرگ شد که در آن هرگونه نمایش خشم یا ناامیدی یا هر نشانهای از اشک با شرمندگی فیزیکی و عاطفی روبرو میشد. در حالی که او اکنون سعی می کند از چنین عبارات نمایشی اجتناب کند، هر چند وقت یک بار اجازه می دهد خشم یا غم خود را نشان دهد و بار دیگر با کلمات شرم آور مواجه می شود. او می تواند احساس کند که قلبش بیشتر و بیشتر در برابر آنها در سطح بی حس می شود. آیا او دیگر باید اهمیت دهد؟ آیا او باید دلش را ببخشد و فقط با شرمندگی خود را نشان دهد؟ نه تنها این، بلکه خودش را عادت داده است که در روابطش با پسرها خاموش شود. هر بار که او خودش را به روی یک پسر باز کرده است، او با زیاده روی کردن و سوء استفاده از آسیب پذیری او پاسخ داده است. او احساس سختی میکند و به این فکر میکند که آیا رابطهای میتواند به او احساس امنیت و دوستداشتن بدهد.
مثال: جین از یک پیشینه قومی مخلوط می آید. این باعث ایجاد تنش کمی در قلب او می شود زیرا احساس می کند که همذات پنداری با یکی از آنها به معنای صدمه زدن به کسی است که دوستش دارد. داستانهای تنشهای گذشته بین مردمان مختلف، هر دو او را با اتخاذ موضعی تساهلآمیز و بیتفاوت نسبت به گروههای قومی و مذاهبی که به آنها وابسته هستند، وادار میکند. با این حال، "او کیست؟ آنچه او است؟" سوالاتی هستند که او گاهی اوقات به خود اجازه می دهد در مورد آنها فکر کند - البته بدون امید یا نتیجه گیری زیاد.
مثال: جین دائماً از خود میپرسد: «اگر من از یک مهمانی جدا نباشم و به روشی فکر کنم که این حزب فکر میکند. آیا می توانم کار پیدا کنم؟ هیچ کس نمی داند که نظام سیاسی کنونی چقدر می تواند دوام بیاورد. اگر ماندگار نشد چکار کنم؟ اگر این کار را کرد، چه کار خواهم کرد؟» جین تعجب می کند که چه اتفاقی خواهد افتاد. اگر این یا آن کشور تسلط پیدا کند چه؟ اگر جنگ دیگری رخ دهد چه؟ او سعی می کند زیاد به آن فکر نکند، اما این کار سخت است.
مثال: جین نشانه های خود را برای اینکه حقیقت چیست از اقدامات اطرافیانش می گیرد. او کتاب مقدس را مبنایی برای حقیقت میبیند، اما به شدت تحت تأثیر اقدامات دوستان و خانوادهاش قرار میگیرد. اگر خدا وجود داشته باشد، باید منبع حقیقت باشد، اما او مطمئن نیست که آن حقیقت چیست و چگونه بر او تأثیر می گذارد. او بیشتر به اینترنت، دوستان، خانواده و جامعه می رود تا آنچه را که باید بداند.
مثال: اگر جین بخواهد واقعاً عیسی را بشناسد، نگران این بود که دیگران در مورد او چه فکر می کنند. او مخصوصاً به آنچه خانواده اش فکر می کردند اهمیت می داد. آیا مردم فکر می کنند که او به یکی از فرقه های مخوفی که شناخته شده بودند پیوسته است؟ آیا همه چیز متفاوت خواهد بود؟ آیا جدایی ها در خانواده او حتی گسترده تر می شود؟ آیا او می تواند به افرادی که به او کمک می کنند تا عیسی را بشناسد اعتماد کند؟ آیا آنها سعی دارند او را دستکاری کنند؟
کاربر متوسط مورد نظر را به اختصار توضیح دهید.
انجمن وزارت تلفن همراه ارائه می دهد قالب که می توانید از آنها و همچنین مثال استفاده کنید.